باشگاه خبرنگاران پویا: تغییرات سریع و غیر قابل پیشبینی منطقه از 7 اکتبر 2023، شی جین پینگ را به بازگشت به رویکرد محتاطانه سنتی این کشور در قبال مسائل خاورمیانه سوق داده است.
«قدرت خود را پنهان کنید تا کارهایتان پیش برود.» این جمله معروف که به دنگ شیائوپینگ، معمار اصلاحات چین، نسبت داده میشود، از سال 1992 به مدت بیش از دو دهه، نقش راهنماییکنندهای در سیاستهای چین در خاورمیانه ایفا کرد.
این عبارت نمایانگر راهبرد کلی چین در قبال «ابهام استراتژیک» و خویشتنداری در این منطقه به شمار میرفت.
این سیاست تا زمانی که شی جین پینگ در سال 2013 قدرت را به دست گرفت، همچنان برقرار بود؛ با روی کار آمدن او، چین از جایگاه «دنبالهروی قوانین» به «قانونگذار» تغییر موقعیت داد.
او این بار مصمم بود که به تعبیر خودش، «روایت چین را به درستی ارائه دهد». طناببازی که تاکنون با نهایت دقت از لغزش بر طناب پرهیز میکرد، حالا میخواست با حرکات آکروباتیک خود، نگاهها را خیره کند.
به گزارش المانیتور، این تغییر رویکرد مستلزم آن بود که چین از سیاست عدم مداخله کامل در منطقه فاصله بگیرد و به مشارکتی گزینشی روی آورد، به نحوی که بتواند نقش یک میانجی محتاط را ایفا کند؛ بااینحال، تحولات غیرمنتظره و سریع از 7 اکتبر 2023، حتی چین تحت رهبری شی جین پینگ را نیز به اتخاذ مجدد رویکرد سنتی محتاطانه خود سوق داده است.
آیا این تحولات سبب خواهند شد که چین بار دیگر از یک میانجی فعال به یک معمار خاموش بدل شود؟ و دلیل نوسانات اخیر در استراتژی چین در خاورمیانه چیست؟
تاریخچه سیاست های چین در خاورمیانه
در دهههای 1950 و 1960، چین کوشید تا احساسات ضد استعماری را در میان کشورهای خاورمیانه برانگیخته و از این طریق، حمایت سیاسی لازم برای مهار نفوذ شوروی و غرب در منطقه را کسب کند؛ اما در سال 1978 با آغاز سیاستهای مدرنیزاسیون اقتصادی تحت هدایت دنگ شیائوپینگ، چین اولویتهای سیاسی و ایدئولوژیک خود را کمرنگتر کرده و تمرکز خود را بر منافع اقتصادی در سیاستهای منطقهای معطوف کرد.
این تغییر به عادیسازی روابط چین با تمامی کشورهای خاورمیانه انجامید؛ از آن زمان، سیاست چین به سمت احتیاط و پرهیز از جانبداری در منازعات قومی و ژئوپلیتیکی منطقه سوق پیدا کرد.
این کشور با اتخاذ رویکردی متوازن و بیطرفانه، از رویارویی مستقیم با ایالات متحده، که قدرت مسلط فرامنطقهای محسوب میشود، اجتناب ورزید؛ درعینحال، سیاست چین در قبال درگیری عربی-اسرائیلی نیز دستخوش تغییر شد.
در حالی که پکن از تأسیس یک دولت مستقل فلسطینی حمایت میکرد، در عین حال به برقراری روابط اقتصادی با اسرائیل و بهرهگیری از فناوریهای پیشرفته آن نیز تمایل نشان داد.
چین در ژانویه 1992 بهصورت رسمی روابط دیپلماتیک خود را با اسرائیل برقرار کرد و طی دهه 2000، همچنان سیاست بیطرفی و عدم مداخله مستقیم را حفظ نمود.

با ورود شی جین پینگ به قدرت در سال 2013، سیاست خارجی چین دستخوش تحولات اساسی شد، چراکه جاهطلبیهای او نقش تعیینکنندهای در این تغییرات داشت.او تأکید داشت: «مردم چین برای مدتها سرنوشت خود را در اختیار داشتهاند و اجازه نخواهند داد که کسی آنان را تحت فشار و ظلم قرار دهد.»
او بر این باور بود که چین نباید در برابر هیچ قدرت خارجی تحقیر شود و ازاینپس، بهجای پذیرش منفعلانه نظم جهانی موجود، باید در جهت تغییر آن به نفع منافع خود تلاش کند.
یکی از اهداف اصلی او در این مسیر که با «سیاست شکاف» تعریف میشد، تضعیف نفوذ ایالات متحده در سطح جهانی، از جمله در خاورمیانه بود.
در همین راستا شی اقدام به معرفی مدلهای جایگزین برای توسعه و امنیت نمود و تلاش کرد نهادهایی را ایجاد کند که بتوانند در سطح جهانی، جایگزینی برای نهادهای تحت سلطه آمریکا باشند.او همچنین بر ارزشهای بومی کشورها، بهجای ارزشهای جهانی تحمیلشده از سوی غرب، تأکید داشت.
آیا چین را میتوان ابرقدرتی بحرانمحور نامید؟
گرچه وقایع پس از 7 اکتبر 2023 نشان داد که هنوز برای لقب دادن چین بهعنوان یک ابرقدرت در دوران بحران زود است، اما حضور این کشور در صحنه بینالمللی غیرقابل انکار بوده و هنوز ظرفیتهای نفوذ خود را بهطور کامل آشکار نکرده است.
چین در موقعیتهای بحرانی همواره میان قاطعیت و احتیاط، تعادلی حساس برقرار کرده است؛ بااینحال باید در نظر داشت که اینبار سیاست «بازنگری در احتیاط» چین انگیزههای پنهانی را نیز به همراه داشته است که از همان سیاست شکاف سرچشمه میگیرند.
بحران غزه فرصتی را فراهم آورد تا چین خود را در نگاه کشورهای عربی بهعنوان یک ابرقدرت بیطرف در منازعات منطقهای معرفی کند.
در طی سالهای گذشته ایالات متحده از گسترش نفوذ چین در خاورمیانه انتقاد کرده است؛ حال، چین بر این باور است که آمریکا باید کارنامه خود را در این منطقه بازبینی کند؛ منطقهای که میراث آن پر از اشتباهات و جانبداریها بوده است.
طولانی شدن این بحران میتواند به تضعیف تصویر ایالات متحده در میان مردم خاورمیانه بینجامد و در نهایت، منافعی برای چین در میانمدت و بلندمدت ایجاد کند.
علاوه بر این وقوع جنگ، ایالات متحده را ناگزیر ساخت تا تمرکز خود را موقتاً از شرق آسیا به خاورمیانه منتقل کند؛ تغییری که با اهداف گستردهتر چین در رقابت بین دو ابرقدرت جهانی همسو است.
از سوی دیگر، حمایت آشکار واشنگتن از اسرائیل، تلاشهای چین برای میانجیگری مبتنی بر بیطرفی را دشوارتر کرده است.

بازگشت چین به سیاست سنتی خود در خاورمیانه
در حالی که چین تحت رهبری شی جین پینگ در تلاش بود تا رویکرد خود را در خاورمیانه متحول کند، تحولات غزه این کشور را مجبور کرد که بار دیگر به سیاست سنتی احتیاط بازگردد.
بااینحال، این بازگشت، شکل و اهداف متفاوتی دارد؛ از جمله تلاش برای جلب نظر افکار عمومی عرب و ایجاد شکاف میان ایالات متحده و متحدان منطقهای آن. مسئله فلسطین و اسرائیل برای چین چالشی پیچیده بود و شی جین پینگ باید با دقت عمل میکرد تا از بروز تنش با بازیگران کلیدی منطقهای مانند ایران، عربستان سعودی و اسرائیل، پس از فروکش کردن بحران، جلوگیری کند.
برخلاف اختلافات ایران و عربستان که برای چین از منظر تأمین انرژی حیاتی محسوب میشد، درگیری میان فلسطین و اسرائیل مستقیماً تهدیدی برای منافع این کشور به شمار نمیرفت؛ از اینرو، شی ترجیح داد بهجای مداخله فعال، تغییر توازن قدرت در منطقه را زیر نظر داشته باشد.
بنابراین، او سعی کرد میان روابط اقتصادیاش با اسرائیل و موضعگیری اخلاقی در جهان عرب، تعادلی حسابشده برقرار کند؛ زیرا بهخوبی آگاه بود که هرگونه اشتباه محاسباتی میتواند جایگاه ژئوپلیتیکی چین را در منطقه به خطر بیندازد.
پایان پیام/