باشگاه خبرنگاران پویا؛ برخی سعی دارند از قتل دکتر میرزایی و الهه حسیننژاد، به نفع کلیشههای جنسیتی و گفتمانهای فمینیستی بهرهبرداری کنند. این رویکرد، ماهیتی مشابه کاسبی عدهای از مرگ مهسا و نیکا دارد. این افراد نگران خشونت علیه زنان نیستند و اتفاقاً از هر حادثه مشابهی علیه زنان استقبال میکنند.
زینب سلمانی: موج دوم فمینیسم در غرب، با تکیه بر همدلی و همدردی زنان نسبت به ستم جنسیتی اوج گرفت. فمینیستهای رادیکال معتقد بودند که زنان در دام سازوکارهای پیچیده نظام سلطه مردسالار گرفتار شدهاند و این نظام، اشکال گوناگونی از ستم جنسی، از جمله خشونت علیه زنان را بر آنها تحمیل میکند. بنابراین، مسئله اصلی، نه فقط نابرابری در حقوق و فرصتها، بلکه ستم جنسی است و رویارویی با این تاریخ مردسالار را نمیتوان به آموزش و حمایت تقلیل داد؛ بلکه باید با مسببین نظم موجود به ستیز برخاست.
این رویکرد، پتانسیل زیادی برای ایجاد همدلی در میان زنان داشت و به سرعت در سراسر جهان گسترش یافت. امروزه نیز، این ایدئولوژی بر نهادهای بینالمللی و ساختارهای حکمرانی در بسیاری از کشورها حاکم است. تاریخ نیز گواه اشکال مختلف ستم علیه زنان و خشونتهای جسمی و روانی است اما نکته مهم، نحوه تبیین و صورتبندی این ظلمها و خشونتها و ارائه راهکارهایی برای رفع آنهاست.
جریان فمینیستی، با ساختن کلیشهای تحت عنوان «مرد متجاوز/زن قربانی»، هرگونه بزهدیدگی زنان را در این چارچوب قرار داده و به نفع گفتمان «انقیاد تاریخی زنان» مصادره میکند.
روایت فمینیسم از تاریخ، داستانی پر از ظلم و خشونت مردان علیه زنان است و جامعه مردسالار امروز باید تاوان این ستمها را بپردازد. واضح است که این نوع صورتبندی، نه منطبق با واقعیت است و نه عادلانه و به مصلحت جامعه. اما بحث در این مورد را به آینده موکول میکنیم.
بزهکاری در طول تاریخ در تمام جوامع بشری وجود داشته و جامعه ایران نیز از این آسیب اجتماعی در امان نبوده است. قتل، سرقت، نزاع و… در بسیاری از موارد، رفتارهایی جنسیتبنیاد نبودهاند و نمیتوان آنها را نشانهای از روابط پیچیده سلطه جنسیتی در جامعه دانست.
قتل زنان توسط مردان یا سرقت از زنان توسط مردان، در اغلب موارد ماهیتی مشابه قتل مردان توسط مردان یا قتل زنان توسط زنان یا سرقت از مردان توسط مردان و… دارد. هر بزه و جنایتی که قربانی آن زنان هستند، قابلیت تفسیر جنسیتی ندارد.
به عنوان مثال، قتل دکتر زهرا میرزایی یا الهه حسیننژاد، هیچکدام دلالت بر خشونت نهادینهشده علیه زنان ندارند که بخواهیم آنها را با کلیدواژه “خشونت علیه زنان” تفسیر کنیم. همانطور که قتل امیرمحمد خالقی، دانشجوی دانشگاه تهران، یا دهها اتفاق ناگوار دیگر، فاقد سویه جنسیتی و غیرقابل تفسیر با کلیدواژه «خشونت علیه مردان» هستند. این اتفاقات ریشههای مختلفی دارند که ستیزهجویی جنسیتی در زمره این ریشهها نیست.
حادثه ناگواری که برای دکتر میرزایی اتفاق افتاد، میتوانست برای هر مرد دیگری در محل کارش به قصد سرقت اسناد شرکت رخ دهد. یا حادثه قتل امیرمحمد خالقی میتوانست هنگام کیفقاپی از یک خانم در خیابان رخ دهد. اینها چه ارتباطی با جنسیت دارند؟ خشونتهای جنسیتبنیاد، آنهایی هستند که یک جنس خاص به طور ساختاری بر جنس دیگر اعمال میکند؛ مانند خشونتهای خانگی یا جنسی. اما هر حادثهای که برای زنان رخ میدهد، قابل ارجاع به جنسیت و کلیشههای فمینیستی نیست.
برخی سعی دارند از قتل دکتر میرزایی و الهه حسیننژاد، به نفع کلیشههای جنسیتی و گفتمانهای فمینیستی بهرهبرداری کنند. این رویکرد، ماهیتی مشابه کاسبی عدهای از مرگ مهسا و نیکا دارد. این افراد نگران خشونت علیه زنان نیستند و اتفاقاً از هر حادثه مشابهی علیه زنان استقبال میکنند، زیرا در نهایت به نفع ایدههای ستیزهجویانه آنها تمام میشود.
پایان پیام/