ایکاش خداداد عزیزی همان «غزال تیزپای فوتبال ایران» میماند؛ همان جوانی که با گلهای تاریخیاش دل یک ملت را روشن کرد و نامش تا همیشه در خاطرهها ثبت شد. اما امروز، همان غزال که روزی نماد غرور و امید بود، در مسیر سقوط رفتاری و اخلاقی قدم گذاشته و خاطرات یک نسل را زیر پا میگذارد. از غرور ملبورن تا این روزهای تلخ، فوتبال ایران همچنان با حیرت و تأسف نگاه میکند.
به گزارش خبرنگار ورزشی باشگاه خبرنگاران پویا، چارهای نداریم جز گفتن این جمله که "برای خداداد عزیزی متأسفیم!" اما پیش از آن باید برای یک فروپاشی تاریخی و احساسی اظهار تأسف کنیم.
جایی که یکی از سرمایههای ملی ورزش این مملکت، هر روز قلههای تازهای از بیحیایی و بددهانی را فتح میکند و باز هم، بیهیچ شرم و خجالتی، جلوی دوربین دم از «آزادگی» و «رکگویی» میزند و دیگران را ـ فقط چون الفاظ او را تکرار نمیکنند ـ به ریاکاری متهم میکند!
ظهر هشتم آذر 1376، فوتبال ایران لحظهای تاریخی را رقم زد؛ تساوی مقابل استرالیا در ملبورن ایران را پس از سالها انتظار به جام جهانی فرانسه رساند. پس از آن سوت پایان، خیابانهای ایران به جشن و سرور بدل شده بود. حتی صداوسیمای آن روز برنامههای ویژه پخش کرد و برخی کارشناسان آن «حماسه» را با فتح خرمشهر مقایسه کردند و شادی مردم را ستودنی دانستند.
اما در آن آوردگاه، نامی بیش از همه بر زبانها جاری شد: بازیکنی با چهرهای مظلوم و دوستداشتنی از مشهد، که پس از گل دوم ـ با فریاد هیجانزده جواد خیابانی ـ «غزال تیزپای فوتبال ایران» لقب گرفت؛ خداداد عزیزی. او پیش از آن نیز در جام ملتها زوج علی دایی بود و بسیاری دلیل گلزنیهای فراوان دایی را حضور او در ترکیب میدانستند. هرچند در مقدماتی جام جهانی 98 دچار نوسان بود و اختلافاتی با مربیان داشت.
خداداد پس از جام جهانی راهی آلمان شد، اما در اروپا توفیق چندانی نیافت و پس از آن در تیمهای مختلفی بازی کرد. حقیقت آن است که خداداد هرچه دارد از فوتبال دارد و شاید بیش از بسیاری، به این فوتبال بدهکار باشد. نباید فراموش کنیم که پیش از آن مسابقات نیز خیلی قبلتر، چند بازی در پرسپولیس انجام داده بود و با گلی که در آن قالب قدیم بازیها در آسیا برای این تیم زد موجب صعود تیمش شد، اما آن زمان کسی به او لقب «غزال» یا «ناجی» نداد.
اما خداداد این روزها در حال فروپاشی تمام خاطرات و داشتههای ذهنی نسلی است که با او بزرگ شد و نسلی تازه که او را از روایت بزرگترها میشناخت. او امروز سرپرست تیمی است با ریشههای فرهنگی و ادعای قدمت و ادب، اما عجیب آنکه خود خداداد ـ در این دوران سخت فوتبال ـ بهجای بزرگی، درگیر رفتارهای کودکانه، احساسی و از آن بدتر، بیادبیهای مکرر شده است.
خداداد همانقدر که در شهرت گرفتن سریع عمل کرد، در سوزاندن سرمایههای اجتماعیاش نیز با همان سرعت پیش میرود. بازیکنی که به سرعت و تکنیک مشهور بود و یکبهیکها را میبرد، امروز بیشتر از هر چیز، خود و سرمایهٔ اجتماعیاش را در مصافهای زشت و زننده دریبل میزند.
نسل 98 هنوز بهعنوان نماد فوتبال ایران یاد میشود؛ نسلی که دیگر مهرداد میناوند را در میان خود ندارد، علی دایی را به هزار دلیل طردشده میبیند، حمید استیلی دایهدار اخلاق مانده، افشین پیروانی سرپرست پرسپولیس است، مهدویکیا خارج از ایران فعال است، خاکپور تن به ذلت فوتبال نداد، احمدرضا عابدزاده در آمریکا آکادمی دارد و علی منصوریان همچنان داعیهٔ مرام و مشتیگری دارد.
این چند نام برای ما مجموعهای از خاطراتاند که فراموشکردنی نیستند؛ خداداد هم بخشی از همین نسل است و الگوی بسیاری. او برای ماندن در تاریخ فوتبال نیازی به این رفتارها ندارد؛ بخواهد یا نخواهد نامش در فوتبال ایران ثبت شده، اما ایکاش این نام را بتوان به نیکنامی یاد کرد، نه بهعنوان نماد بیادبی.
رفتاری که او مقابل هواداران در اصفهان نشان داد، ثابت کرد این مشکل در او نهادینه شده و نمیتوان روی او بهعنوان یکی از عناصر قابل اتکا حساب کرد. رفتارهایش در دوران مربیگری ـ ازجمله در داماش رشت ـ هنوز در حافظهٔ تاریخی فوتبال ایران زنده است و امروز نیز در تراکتور، یادگارهای ناخوشایند دیگری بر جای میگذارد. ایکاش میراث او مانند گلش به استرالیا کارگشا بود، نه اینکه ما را از چاله به چاه بیندازد.
«ایکاش همچنان همان غزال تیزپایی میماندی که روزی در ملبورن دویدی و دل یک ملت را روشن کردی؛ همان جوان آرام و بیادعایی که لبخندش امید میداد و قدمهایش شادی میآفرید.
اما امروز، نه از آن سرعت چیزی مانده و نه از آن وقار. تنها چیزی که تیز شده، زبانت است؛ تنها چیزی که میدود، خشم و بیادبیات.
تو که روزی نماد غرور و سربلندی یک نسل بودی، چه شد که امروز با هر حرکت، تکهای از همان غرور را میشکنی و فرو میریزی؟ چه شد که غزال فوتبال ایران، اینگونه در سرازیری سقوط قدم میزند و خاطرات خود را یکییکی زیر پا میگذارد؟ ایکاش هنوز همان غزال میماندی؛
ایکاش تیزیات همچنان برای زمین فوتبال بود، نه برای تحقیر هواداران و شکستن حرمتها.
ایکاش بزرگیات ادامه پیدا میکرد، نه این سقوط آرام و تلخ.
و چه تلختر اینکه امروز باید بگوییم:
ایکاش همان غزال بودی و می ماندی…
نه انسانی که تنها در بیادبی، تیزی و شتاب دارد.»
انتهای پیام/